فعل‌هاي لحظه‌اي و تداومی

1- فعل لحظه‌ای: فعلی است که جریان یا امتداد عمل یا حالت را کوتاه و لحظه‌اي و به‌صورت شروع نشان مي‌دهد.  مانند افتادن، ترکیدن (دارم مي‌افتم: عمل را در شرف وقوع بیان مي‌کند.)

فعل تداومی: فعلی است که جریان عمل یا حالت را با تدام بیان مي‌کند و ابتدا و انتهای آن مورد نظر نیست. مانند بافتن، شمردن، جوشاندن (دارم مي‌بافم: عمل را در حال وقوع نشان مي‌دهد.)

چند نکته:
1-ساخت ماضی نقلی لحظه‌اي = ساخت مضارع اخباری تداومی
2- ساخت ماضی بعید لحظه‌اي = ساخت ماضی استمراری تداومی
3- مضارع ملموس لحظه‌اي نشان مي‌دهد که عمل در آینده اتفاق مي‌افتد.
4- مضارع ملموس تداومی عمل یا حالت را در حال وقوع نشان مي‌دهد.

رابطه فعل با حرف اضافه
برخی از فعل‌ها با حروف اضافه خاص به‌کار مي‌روند. مثلا:
نگاه‌کردن به کسی، دعاکردن به کسی ، سپردن به کسی

معامله‌کردن با کسی، قرارگذاشتن با کسی، ازدواج‌کردن با کسی

تذکر: در بسیاری از موارد فهم متون فارسی بستگی به فهم ارتباط حرف اضافه با فعل دارد.

در مواردی معنای فعل تابع حرف اضافه است. مثلا صبرکردن بر چیزی: تحمل‌کردن چیزی، صبرکردن از چیزی: صرف‌نظرکردن از چیزی

زمان دستوری، زمان تقویمی
زمان تقویمی:همان زمان اصلی است. یعنی گذر لحظه‌ها که درک مي‌کنیم و به گذشته و حال و آینده تقسیم مي‌شود.
زمان دستوری: نامی است که فعل‌ها با آن نامیده مي‌شود.
مثلاً رفتم: ماضی ساده است اما گاهی بر زمان حال و آینده دلالت دارد.

موارد استعمال ماضی ساده (مطلق)
1- بیان وقوع فعل در زمان گذشته به طور مطلق: من رفتم
2- بیان وقوع فعل در حال یا آینده: بچه‌ها خدا حافظ من رفتم.
3- به جای ماضی استمراری در «بودن» و «داشتن»:
سال‌ها بود که او را ندیده بودم.
4- به عنوان فعل معین در ماضی بعید (رفته بود) و در ماضی ملموس (داشتم مي‌رفتم)


ادامه نوشته

استعاره2

انواع استعاره از لحاظ وجود مشبه­ به
1.    استعاره مصرحه:
  استعاره مصرّحه(تحقیقیه): اگر از کل تشبیه فقط "مشبه­به" بماند استعاره را مصرحه یا آشکار می­گویند؛ که خود بر چندین قسم است: (استعاره مصرحه مجرده، استعاره مصرحه مطلقه، استعاره مصرحه مرشحه، استعاره اصلیه و تبعیه، استعاره نزدیک و استعاره دور، وفاقیه و عنادیّه  از انواع دیگر استعار ه مصرحه میباشد).
      ا. استعاره مصرحه مجرده: مشبه­به + صفات یا اجزاء مشبه(یعنی در کلام مشبه­به با ملائمات مشبه همراه است).
     ب. استعاره مصرحه مطلقه: مشبه­به+ صفات یا اجزاء مشبه و مشبه­به(یعنی مشبه­به را ذکر کنیم و با ان هم از ملائمات مشبه­به و هم از ملائمات مشبه چیزی بیاوریم).
    ج. استعاره مصرحه مرشحه: مشبه­به + صفات یا اجزاء همان مشبه­به(یعنی مشبه­به را همراه با یکی از ملائمات خود ان مشبه­به ذکر
                                             از لعل تو گریابم انگشتری زنهار
           صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد (حافظ) 
  لعل، استعاره آشکار از لب سرخ یار است، زیرا حافظ به قرینه از آن زنهار خواسته.
د‌.     استعاره اصلیه و تبعیه:
  اصلیه: هر گاه اسم یا گروه اسمی، استعاره واقع شوند، استعاره را اصلیه میگویند:
                                             ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز  
                                                               کز سر صدق می­کند شب همه شب دعای تو
 
"گل خوش نسیم" استعاره از معشوق و بلبل استعاره از عاشق است.
 
  استعاره تبعیه: اگر صفت و فعل استعاره شوند، استعاره را تبعیه گویند.
                                                 تا بماند جانت خندان تا ابد
     همچو جان پاک احمد بااحد (مولوی)      
  در این بیت "خندان" که صفت است، استعاره از شادابی و با طراوت بودن است.
 
ه‌.     استعاره آشنا و شگفت
  استعاره نزدیک و آشنا: در این استعاره به راحتی می توان به جامع(وجه شبه) پی­برد.
                                          آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت  
                                                           آه از آن مست که بر مردم هشیار چه کرد
دراین بیت، نرگس استعاره­ای آشکار از چشم است.
 
  استعاره دور و شگفت: استعاره­ای است که جامع دیریاب باشد:
                                        دل به می دربند تا مردانه وار                 
                                                        گردن سالوس و تقوا بشکنیم (حافظ)  
  شاعر در عالم خیال سالوس و تقوا را به صورت انسان یا حیوان مجسم کرده است.
 
و‌.     استعاره وفاقیه و عنادیه
  استعاره وفاقیه: استعاره­ای که گرد آوردن و جمع بین مشبه و مشبه­به در آن ممکن باشد:
                     "مرده را اگر بیاموزی و راه بنمایی زنده خواهد شد".
  استعاره عنادیه: عکس وفاقیه است، یعنی آوردن مشبه و مشبه­به بصورت یکجا ممکن نباشد:
                                         تا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق 
                                                          هر دم آید غمی از نو به مبارکبادم
در این بیت، استعاره عنادیه روی داده است؛ زیرا تبریک به مناسبت آمدن غم، که هر دو در یکجا نمی­گنجد.[6]
  
2.    استعاره مکنیّه(تخییلیّه)  
  هر گاه از ارکان تشبیه، فقط مشبه با یکی از لوازم مشبه­به بیاید؛ استعاره مکنیّه است. که اگر "مشبه­به" حذف شده، جاندار یا انسان باشد، استعاره مکنیه، "تشخیص" یا "شخصیت بخشی" است و اگر "مشبه­به" حذف شده، جاندار نباشد استعاره، فقط مکنیّه است:
                            تو را از کنگره عرش می­زنند صفیر        
                                                ندانمت که در این دامگه چه افتاده است(حافظ)
  مشبه­به "قصر" است که غیر جاندار و از لوازم کنگره عرش می­باشد.
-استعاره مکنیه (تشخیص):
                              به چشم عقل در این راهگذار پر آشوب   
                                             نگر که کار جهان بی­ثبات و بی­محل است(حافظ)
  مشبه­به "انسان" است و جاندار؛ و چشم از لوازم و ملائمان انسان می­باشد.[7]

[1] . شمیسا، سیروس؛ معانی و بیان، تهران، فردوس، ج دوم، 71،ص 154
[2] . همایی، جلال الدین؛ معانی بیان، تهران، نشر هما، 74، ص 220
[3] . کزازی، جلال الدین؛ زیبایی شناسی سخن پارسی(1) ، نهران، نشر مرکز، 68،ص 58ـ150
[4] . کزازی؛ همان، ص 158.
 
[5]. شمسیا سیروس؛ همان، صص61-59
[6]. کزازی؛ همان، ص156 6
[7] . احمد نژاد، کامل؛ معانی و بیان، تهران، زوار، 82، ص 53ـ


استعاره  1

 استعاره، در لغت به معنای "عاریه خواستن لغتی به جای لغت دیگر است."[1] و در اصطلاح ادبیات فارسی بکار بردن واژه­ای است به جای واژه دیگر با علاقه شباهت، با وجود قرینه. استعاره در واقع تشبیهی موجز و فشرده است؛ که تنها "مشبه به" آن باقی مانده باشد. علاوه بر آن شاعر در تشبیه، ادعای همانندی دو پدیده را دارد؛ اما در استعاره ادعای یکسانی آن دو را. این دو ویژگی، استعاره را هنری­تر و خیال­انگیزتر از تشبیه می­کند. همچنین استعاره نوعی مجاز است؛ با این تفاوت که اگر علاقه(ارتباط بین معنای حقیقی و مجازی) از نوع مشابهت باشد، استعاره است و اگر علاقه، مشابهت نباشد، مَجاز است.[2]ا
   گفتیم استعاره نیاز به قرینه(علامت و نشانه­ای که ذهن را از معنای ظاهری به معنای مورد نظر رهنمون کند.) دارد تا معلوم شود، معنای اولیه و ظاهری کلمه، مورد نظر نیست؛ مثلا اگر کسی بگوید: "شیری را دیدم" و منظورش فرد شجاع باشد، شنونده منظور او را در نخواهد یافت زیرا در جمله قرینه­ای که شنونده را متوجه معنای مورد نظر شاعر کند وجود ندارد. اما اگر بگوید شیری را در "میدان کارزار" دیدم شنونده متوجه معنای باطنی او می­شود. یعنی "میدان کارزار" به عنوان قرینه، ذهن را متوجه معنای مورد نظر شاعر می­کند.[3]
 
ارکان استعاره
 مستعارمنه(مشبه به): معنای اولیه و ظاهری.
 مستعارله(مشبه): معنای باطنی و مورد نظر شاعر.
 جامع(وجه شبه): ارتباط میان واژه اولیه و واژه مورد نظر.
 مستعار: لفظی که در آن استعاره شده است.
مثلاً در این بیت:
                                     ای که بر مه کشی از عنبر سارا      
                                                   چوگان مضطرب حال مگردان! من سرگردان را
 
  در این بیت، مه "مستعارمنه" است. روی یار که به ماه تشبیه شده "مستعارله" است. "جامع" زیبایی و درخشندگی است؛ که باعث تشبیه روی دلدار به ماه شده است و لفظ "مه" مستعار است.[4]
 

اقسام اضافه:

 
1-اضافه تخصیصی: درِ اطاق (در اختصاص به اطاق دارد)
2- اضافه ملکی: بین آن دو رابطه مالکیت وجود دارد. (خانه احمد (خانه‌اي که مال احمد است)

تفاوت این دو: در اضافه ملکی معمولا مضاف‌الیه، انسان است و مي‌تواند مالک باشد، ولی در اضافه تخصیصی این چنین نیست.

3- اضافه تشبیهی: بین آن دو رابطه شباهت است. (لب ِ لعل (لب ِ مانند لعل)، داﯾﮥ ابر (ابری که مانند دایه است))
4- اضافه استعاری: آن است که مضاف در معنی غیر حقیقی خود استعمال شده باشد. (چنگال ِ مرگ ( مرگ مانند حیوانی با چنگال خویش آدمیان را مي‌رباید)

5- اضافه توضیحی: مضاف اسم عام است و مضاف‌الیه نام مضاف را بیان مي‌کند. (روز جمعه، شهر قوچان)

6- اضافه بیانی: مضاف‌الیه جنس مضاف را بیان مي‌کند. (ظرف مس)

اگر به مضاف‌الیه ی نسبت اضافه شود به صفت نسبی تبدیل مي‌شود. (ظرف مسی)

7-اضافه اقترانی: بین آن دو مقارنت و همراهی وجود دارد. (پای ارادت (پایی که با ارادت همراه بود))
8- اضافه بنوت (فرزندی): مضاف‌الیه نام پدر مضاف است. (رستم زال(رستم پسر زال))
تذکر: نوع اضافه گاهی مربوط به مفهوم واژگان و قصد گوینده است. پس گاهی یک اضافه چند حالت دارد.
چشم نرگس
1- چشم
 
نرگس به شقایق نگران خواهد شد. (استعاری)
2- دختری زیباست، چشم نرگس او را کسی ندارد.(تشبیهی)
3- چشم نرگس درد مي‌کند. (تخصیصی)

نکته‌هایی درباره حروف:
برخی از حروف در اثر تحولات تاریخی متروک شده است و برخی از آن‌ها تحول معنایی یافته‌اند. بدون شناخت این تحولات درک
 
متون قدیم دشوار است.
این حروف را به ترتیب الفبایی بررسی مي‌کنیم.

ابر: حرف اضافه و صورتی از بر است: ابر دست، بردست
باز: حرف اضافه به‌معنای به‌سوی، به‌جانب: (باز پیمان شدند (به‌سوی پیمان رفتند))
پیش: حرف اضافه به دو معنی:
1-نزد، با، به: یکی پیش شوریده حالی نوشت.
2- دربرابر: جهاندار پیش جهان آفرین.

بر: حرف اضافه به معنی نزد، به: نبشتن بر رستم نامدار
دون: حرف اضافه برای استثنا به معنی جز، غیر. (هزار دینار دون دیگر چیزها)

را: شایع‌ترین کاربرد آن، به عنوان نشانه مفعول است اما گاهی حرف اضافه است و در معانی ذیل به‌کار مي‌رود.
1-از: (قضا را در آمد.)
2- به: (یکی را گفتم.)
3- برای: (پذیره‌شدن را بیاراستند.)
4- در: (سرهفته را کرد آهنگ ری.)
5- دربرابر: (زخم فلک را نه مغفر است.)

گاهی را نشانه اضافه است. (کان سوخته را جان شد. (جان آن سوخته))
گاهی را همراه نهاد مي‌آید. (گرگ را آرزوی را یکی میش کند.
فا: حرف اضافه به معنی به و بر: (دل فا زبان گوید.)
فرا: حرف اضافه به معنی به ،در: (چراغ یقینم فرا راه دار.)
فراز: حرف اضافه به معنی بر و به: (فراز یکی پیل نر.)

که: گاهی برای تاویل است که در جملات مرکب از آن بحث شد. گاهی حرف ربط ساده است به معنای ذیل:
1- بلکه: نه، (که از ناله مرغان چمن در طرب است (که اضراب))
2- زیرا، به علت آن که: (که با من هر چه کرد آن آشنا کرد (که تعلیل))

3- در حالی که: (بر آید که ما خاک باشیم و خشت.)
4- اگر برای شرط: (چه کند کز پی دوران نرود چون پرگار.)
5- چنانکه: (زدیده ام شده یک چشمه در کنار روان/ که آشنا نکند در میان آن فلاح)

6- لیکن: (برکنم دیده که من دیده از او برنکنم.)
7- برای تغییر و شرح: (خاک مشرق شنیده‌ام که کنند...)
8- برای مفاجات (بیان امر ناگهانی) (او به سخن در، که در آمد غبار)
مَر: حرفی است که پیش از نهاد و مفعول و متمم مي‌آمده و ظاهرا برای تاکید بوده است.

نهاد: (مر او هست پرورده کردگار)
متمم: (به افعال ماننده شو مرپری را)
مفعول: (مر او را به آیین پیشین بخواست)
مگر: گاهی حرف اضافه و برای استثناست: (مگر کسی که به زندان عشق در بند است.)
گاهی قید است به‌معنای ذیل:

1- قید شک و تردید: چوی‌ها بسته‌ام از دیده به دامان که مگر (شاید)

2- قید تاکید: تو گویی مگر فره ایزدی است. (همانا)

3- قید استفهام انکاری: دلش بس تنگ مي‌بینم مگر ساغر نمي‌گیرد؟ (آيا)
4- قید تشبیه: ندیده‌ام مگر این شیوه از پری آموخت. (گویا)
5 - به معنی از قضا: مگر از هیئت شیرین تو مي‌رفت حدیثی. (اتفاقا)
و: حرف ربط است گاهی به معنی ”درحالی‌که” است (واو حالیه) (اجلم مي‌کشد و درد فراقش سبب است.)
وا: حرف اضافه به معنی با، به: عشق وا ما گفتن.
ورای: حرف اضافه به‌معنی جز: ورای طاعت دیوانگان زما مطلب.
یاد آوری:
1- گاهی برای یک متمم دو حرف اضافه پیش و پس آن مي‌آوردند. (بر... اندرون / ز....بر/ از برای.... را / به.... اندر)
2- گاهی هر دو حرف اضافه پیش از متمم مي‌آمد: (دو تن را نیامد سر اندر به خواب)

3- حرف اضافه پیش از متمم مي‌آید اما گاهی در قدیم پس از متمم مي‌آمد. (بیند اشتر را سقط او راه بر (بر راه))
4- گاهی از حروف اضافه مرکب (به جهت، به محض) حرف به حذف مي‌شود. (پا برهنه جانب ِ مسجد دوید.)

افعال کمکی در زبان فارسی :

الف ) افعال کمکی زمان ساز :

     1 . بودن:

الف. در ماضی بعید فعل کمکی است: رفته بود

ب. در جملات اسنادی فعل ربطی: هوا سرد بود.( که در این صورت یک فعل ماضی است که مضارع آن است ،است.)

ج. در معنی وجود داشتن ،فعل تام است: معلم در کلاس بود. که در این صورت مضارع اخباری‌ اش به ترتیب عبارت است از: « است/ هست/ می باشد »  : معلم در کلاس است/هست/می باشد. و مضارع التزامی اش، باشد/ بُوَد: شاید معلم در کلاس باشد / بُود.

2 . ام ، ای، است، ایم، اید، اند: 

الف. در ماضی نقلی فعل کمکی اند: رفته ام...

ب. اما در جملات اسنادی،فعل ربطی: هوا خوب است. که در این صورت از نظر زمان، مضارع اخباری است.

ج. اما در جملاتی که معنای « وجود داشتن» بدهند، فعل تام اند: معلم در کلاس است.(مضارع اخباری«بودن»)

3. باشد ) :

الف.در ماضی التزامی فعل کمکی است: رفته باشد

ب. در جملات اسنادی، فعل ربطی است: شاید هوا سرد باشد.( از نظر زمان مضارع التزامی است.)

ج. در معنای«وجود داشتن»، مضارع التزامی«بودن» است: شاید معلم در کلاس باشد.  

                                  

4 . داشتن ( دارد ) :      

الف.در ماضی و مضارع ملموس ، فعل کمکی است .

ب. اما به این صورت یک فعل تام است : او کتاب دارد(مضارع اخباری) / او کتاب داشت.(ماضی ساده)

 

5 . خواستن :  

 الف.در آینده فعل کمکی است : خواهم رفت ( خواهم رفتن )

 ب. اما در جملات زیر یا ماضی استمراری است یا مضارع اخباری از فعل تام « خواستن»

و جمله قابل تأویل است : می‌خواستم بروم/ می‌خواست بیفتد/ می خواهم بروم/ می‌خواهی[که] او را ببینی؟/

                                                                           


ادامه نوشته